غولی 4

ساخت وبلاگ

امروز اولین برخوردم با حیدر بود 

تا این لحضه از نزدیک ندیده بودمش ، کمی نکلت زبان داشت ولی از نظر حافظه بد نبود ، انتظار نداشت که پدر هنوز یعنی بعد از بیست سال بشناسدش یا فکر میکرد دنیایی بزرگ است که و اگر امروز بچه ای ده ساله در خانه ای اخر ابادی ببینی و بیست سال دیگ مردی سی ساله که به چهل ساله ها میخورد تطابقش سخت است ، تازه انهم پسر بچه ای شش انگشتی و ان هم هم شس انگشت دست و هم شش انگشت پا 

نقص بدنی در این مرد بیداد میکند ، لباس هاش بو میده و به تناسب وضعیت بدنی اش چیزی بیشتر از صد متر نمیتواند راه برود که ان هم حوالی خانه خودش یا بهتر بگویم خانه بزهایش است .

ولی چیزی که هنوز فکر مرا مشغول کرده تماس تلفنی است که در گذارش قبل شرحش را دادم 

با نقو کوچکی که به گذشته زدم وجود لودر l90 در ان روز کمی توجهم را جلب کرد 

و رد برداشتن خاک 

و شاید گزارش تلفنی حیدر .

بیخوابیات....
ما را در سایت بیخوابیات. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mp007 بازدید : 112 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 13:29